بیوگرافی شهید سید علی اندرزگو؛ مرد هزار چهره انقلابی

شهید سید علی اندرزگو

سید علی اندرزگو یکی از چهره‌های برجسته مبارزات علیه رژیم پهلوی بود. او برای پانزده سال از دست ساواک، پلیس مخفی شاه، فرار کرد. داستان او نمونه‌ای از فداکاری و مبارزه برای یک باور است که در نهایت به انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ منجر شد.

چهره های مختلف سید علی اندرزگو
چهره های مختلف سید علی اندرزگو

آغاز یک راه: از جنوب تهران تا قیام ۱۵ خرداد

سید علی اندرزگو در سال ۱۳۱۸ در محله شوش، در جنوب تهران به دنیا آمد. او کوچک‌ترین فرزند یک خانواده هفت فرزندی بود. پدرش، سید اسدالله، یک بنّا بود که بعدها به دلیل مشکلات مالی به خرده‌فروشی روی آورد. فقر باعث شد سید علی پس از پایان دوره ابتدایی، تحصیل را رها کند و در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شود.

عکس جوانی سید علی اندرزگو
عکس جوانی سید علی اندرزگو

اما او تشنه یادگیری بود. شب‌ها در مسجد هرندی دروس دینی می‌خواند. این ترکیب کارگری در روز و طلبگی در شب، شخصیت او را منحصر به فرد کرد. بزرگ‌ترین تأثیر بر او، آشنایی با سید مجتبی نواب صفوی و گروه فدائیان اسلام بود. این آشنایی، باور به مبارزه مسلحانه را در ذهن او شکل داد.

سه عامل اصلی شخصیت انقلابی او را ساخت:

  • فقر و مشکلات اقتصادی: او از نزدیک با سختی‌های زندگی مردم آشنا بود و این موضوع به او انگیزه‌ای قوی برای مبارزه با بی‌عدالتی می‌داد.
  • ایمان مذهبی عمیق: تحصیلات دینی به او یک جهان‌بینی قوی بخشید و مبارزات او را هدفمند کرد.
  • آشنایی با فدائیان اسلام: این گروه به او آموخت که می‌توان برای اهداف دینی، دست به اسلحه برد.

اندرزگو در قیام تاریخی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ حضوری فعال داشت. پس از این قیام دستگیر و شکنجه شد، اما هیچ اطلاعاتی به ساواک نداد. این تجربه تلخ او را به این نتیجه رساند که مبارزه مسالمت‌آمیز کافی نیست و باید به شکل مسلحانه و مخفیانه به مبارزه ادامه داد. پس از آزادی به شاخه نظامی هیئت‌های مؤتلفه اسلامی پیوست.

سید علی اندرزگو
سید علی اندرزگو

مرد هزار چهره: پانزده سال زندگی مخفی

نقطه عطف زندگی اندرزگو، مشارکت در ترور حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت، در اول بهمن ۱۳۴۳ بود. این عملیات در اعتراض به تبعید امام خمینی و تصویب لایحه کاپیتولاسیون انجام شد. هرچند دیگر اعضای تیم ترور دستگیر و اعدام شدند، اندرزگو موفق به فرار شد. این فرار، آغاز یک زندگی مخفی پانزده ساله بود که او را به یکی از اصلی‌ترین اهداف ساواک تبدیل کرد.

سید علی اندرزگو مرد هزار چهره انقلاب
سید علی اندرزگو مرد هزار چهره انقلاب

او استاد تغییر چهره و عملیات مخفیانه بود. اندرزگو با بیش از ۱۸ شناسنامه و گذرنامه جعلی با نام‌های مختلف زندگی می‌کرد. او گاهی در لباس یک روحانی به نام «شیخ عباس تهرانی» در قم تحصیل می‌کرد و گاهی با کت و شلوار و کراوات ظاهر می‌شد.

جدول هویت‌های مستعار سید علی اندرزگو

نام مستعار زمینه/شغل مکان(های) شناخته‌شده
شیخ عباس تهرانی طلبه/روحانی قم، چیذر (تهران)
دکتر سید حسین حسینی پزشک استفاده عمومی
سید ابوالقاسم واسعی استفاده عمومی استفاده عمومی
عبدالکریم سپهرنیا استفاده عمومی استفاده عمومی
آقای جوادی استفاده عمومی مشهد
دکتر اصفهانی پزشک استفاده عمومی

فعالیت‌های او فقط به ایران محدود نبود. او به عراق، افغانستان، پاکستان و لبنان سفر می‌کرد. در لبنان کنار گروه‌های فلسطینی آموزش نظامی دید و کار با سلاح‌های سنگین را آموخت. هدف اصلی او از این سفرها، تهیه اسلحه برای مبارزان داخل ایران بود. او با روش‌های خلاقانه‌ای سلاح و مهمات را به کشور وارد می‌کرد.

نقش اندرزگو فراتر از یک مبارز تنها بود. او یک مدیر تدارکات و یک مربی برای شبکه‌های انقلابی بود. او با تأمین سلاح و آموزش، به دیگر گروه‌های مبارز قدرت می‌بخشید. به همین دلیل ساواک این همه برای دستگیری او تلاش می‌کرد؛ زیرا دستگیری او به معنای فلج شدن بخش مهمی از زیرساخت مبارزات مسلحانه بود.

خانواده‌ای در دل طوفان

اندرزگو در سال ۱۳۴۹، پس از هفت سال زندگی مخفی، با خانم کبری سیل‌سه‌پور ازدواج کرد. این یک تصمیم حساب‌شده بود. او همسری را انتخاب کرد که خانواده‌ای کم‌جمعیت و ساده داشته باشد تا آسیب‌پذیری آن‌ها در برابر فشار ساواک به حداقل برسد. همسرش تا سه سال از هویت واقعی و فعالیت‌های انقلابی او بی‌خبر بود و او را به نام شیخ عباس تهرانی می‌شناخت.

این خانواده که صاحب چهار پسر شدند، زندگی کوچ‌نشینی داشتند و دائماً در حال جابجایی بودند تا ردی از خود به جا نگذارند. آن‌ها سختی‌ها و فقر زیادی را تحمل کردند. ساواک حتی خانواده او را نیز هدف قرار داد و پس از شهادتش، همسر و چهار فرزند خردسالش را به زندان اوین منتقل کرد.

آخرین مقاومت و شهادت

سرانجام ساواک از طریق شنود تلفنی یک مغازه در تهران، موفق شد ردی از اندرزگو پیدا کند. آن‌ها یک تماس‌گیرنده به نام «جوادی» را شناسایی کردند و فهمیدند که او همان اندرزگو است.

در روز دوم شهریور ۱۳۵۷، مصادف با ۱۹ رمضان، ساواک متوجه شد که اندرزگو برای افطار به خانه یکی از دوستانش در تهران می‌رود. مأموران در خیابان سقاباشی (نزدیک میدان شهدا) برای او کمین کردند. اندرزگو که متوجه محاصره شده بود، آخرین تلاش خود را برای حفاظت از یارانش انجام داد. او اسناد و مدارک مهمی را که همراه داشت، از جیب خارج کرد و شروع به جویدن و بلعیدن آن‌ها کرد تا به دست ساواک نیفتد.

مأموران به سوی او آتش گشودند و او را زخمی کردند. سید علی اندرزگو در سن ۳۹ سالگی، در حالی که روزه‌دار بود، بر اثر خونریزی شدید به شهادت رسید.

میراث یک شهید؛ وصیت نامه

از او وصیت‌نامه کوتاهی به جا مانده که نشان‌دهنده روح بزرگ اوست:

من دلخوش در آرزوی فرا رسیدن لحظات شیرین پرافتخار شهادت هستم. آرزومندم مسلمان‌ها به پیروزی برسند، اما هرگز غرضم این نیست که بعد از پیروزی آن‌ها، افتخاری برای خودم کسب کنم. دوست دارم روزی فرا برسد که در خدمت به این ملت فنا شوم.

او همچنین به صورت شفاهی به همسرش وصیت کرده بود که فرزندانش را مبارز و در راه مکتب تربیت کند. ساواک پیکر او را به صورت گمنام در بهشت زهرا دفن کرد تا مزارش به کانونی برای انقلابیون تبدیل نشود. خانواده‌اش تا پس از پیروزی انقلاب از سرنوشت او بی‌خبر بودند، تا اینکه امام خمینی شخصاً خبر شهادت او را به آن‌ها داد.

نظر آیت الله خامنه ای درباره شهید اندرزگو
نظر آیت الله خامنه ای درباره شهید اندرزگو

سید علی اندرزگو، نمادی از مبارزه‌ای است که با ایمان، هوش و فداکاری پیش رفت. داستان او، فصلی مهم در تاریخ انقلاب ایران است که نشان می‌دهد چگونه یک فرد با اراده‌ای پولادین می‌تواند یک دستگاه امنیتی قدرتمند را برای سال‌ها به چالش بکشد.

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

نظر خود را برای "تیرداد نامه" بنویسید