در دل روزهایی که آسمان، رنگ آتش به خود گرفت و زمین از تپش قلب مادران لرزید، جنگی نابرابر میان ایران و رژیم صهیونیستی آغاز شد؛ جنگی که تنها ۱۲ روز طول کشید اما زخمش تا همیشه بر دلها ماند. این جنگ، صحنهای از مقاومت و ایستادگی بود، اما در میان آتش و خون، نامهایی جاودانه شدند؛ زنانی که نه تنها پرچمدار صبر و امید بودند، بلکه در خط مقدم انسانیت ایستادند و با جان خویش، حقیقت را فریاد زدند.
زندگینامه شهیده سیده طاهره آقایی دوست
شهیده سیده طاهره آقایی دوست یکی از دختران ایران زمین بود که در بهت همگان هنگام دیدار شوهرش در زندان اوین که ۸ ماهی بود به دلیل مشکلات مالی در آنجا قرار داشت به فیض شهادت نائل گردید. سیده طاهره فرزند سیدمجتبی در آخرین روزهای تابستان ۱۳۶۳ (۳۰ شهریور) به دنیا آمد. در واقع او از میان جنگ هشت ساله به دنیا آمد و در جنگ ۱۲ روزه به ناحق به شهادت رسید. اصالت خانوادگی خانواده آقایی دوست به روستای رودبنه یکی از شهرهای شهر لاهیجان در استان گیلان باز می گردد.
سیده طاهره به همراه پسرش محمدامین برای ملاقات همسرش به زندان اوین رفته بودند. اولین موشک رژیم صهیونیستی به درب زندان اوین خورد. موج انفجار هر دو را پرتاب کرد.
شهیده سیده طاهره آقایی دوست به همراه پسر خود برای دیدار همسرش به زندان اوین رفته بودند. طاهره آقایی دوست دختر بزرگ خانواده آقایی دوست بود و 2 خواهر دیگر داشت. او را در خانه “طاهره سادات” صدا میزدند.
طاهره آقایی دوست پس از ازدواج در نزدیکی مادر خود در یک کوچه و خیابان زندگی میکرد. محل سکونت مادر طاهر آقایی دوست 6 سال قبل از حادثه به منطقه دیگری منتقل شد و آن ها کمتر همدیگر را میدیدند.
سیده طاهره آقایی دوست به هنگام شهادت تنها ۴۰ ساله بود. چشمان اشکبار مادرش در تشییع او و خاکسپاری (در پنجمین روز از تیرماه ۱۴۰۴) در قطعه ۴۲ شهدای بهشت زهرا هیچگاه از اذهان پاک نخواهد شد.
خانواده آقایی دوست در برنامه لاله خیز
برنامه لاله خیز برنامه ای است که درباره شهدای جنگ ایران و اسرائیل می پردازد. شهدایی که در گمنامی تمام به خاک سپرده شدند ولی باید نام و خاطره آن ها را در دلها نگه داشت. مهمان برنامه چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ این برنامه خانواده شهیده سیده طاهره آقایی دوست می باشند.
روایت مادر شهیده آقایی دوست
ما رفتیم بیمارستان طالقانی، خیلی شلوغ بود! یکی دنبال مادرشه یکی دنبال خواهرشه. از یکی پرسیدم شما محمدامین دارید؟ گفت آره! خوشحال شدم. گفتم آقا کجاست میتونم ببینمش. گفت آره داخل اورژانسه الان از اتاق عمل آوردنش بیرون.
دخترم رفت تو و اومد بیرون و دیدم خوشحاله! گفت مامان محمد امین دکترش اونجا بوده، حالش خوبه و هوشیاریش خوبه! آقای دکتر زنگ بزن به مامانم بگو حالم خوبه
تمامی بیمارستان های تهران رو عرض 3 روز زیر و رو کردیم – صبح میرفتیم و ساعت 3 نصف شب میومدیم. دخترم میگفت امیدوار باش پیدا میشه! گفتم کجاست دخترم؟! ناله میزدم.
روز آخر چهارشنبه همسر و برادر شوهرم رفتن بیرون جست و جو، بهشون گفته بودن برید بهشت زهرا! دیدم تلفن دخترم زنگ خورد! دخترم رفت و دویید داخل بالکن! یهو دیدم صدای جیغ دخترم میاد! گفتم چیشده؟ گفت عموئه! عمو میگه طاهره رو پیدا کردیم. دخترم قسم میداد میگفت عمو به من نگو طاهره شهید شده، من طاقتش رو ندارم! اینقدر گریه کردیم اینقدر توی سر خودمون زدیم. در اتاق رو باز کردم و فریاد کشیدم “خدا کمکم کن، بچم نیست، بچشم شهید شد!”
فضای بهشت زهرا در ۵ تیر ۱۴۰۴
آن روز پنجشنبه هر طرف که میرفتی لهجههای مختلفی در قطعه ۴۲ میشنیدی و سوگواریهای دیگرگونی. از روضههای ترکی و مویههای کردی تا سنج و دمام جنوبی. اینجا فقط بهشت زهرای تهران نبود؛ وادی رحمت تبریز بود؛ باغ فردوس کرمانشاه بود؛ بهشتآباد اهواز بود.
تا یک روز پیش از این تشییع جنازه، مرکز اطلاعرسانی وزارت بهداشت آمار قربانیان حمله اسرائیل به ایران را بیش از ۱۰۶۰ نفر اعلام کرد که بیشتر آنها از تهران و کرمانشاه هستند و زنها ۱۳۰ نفر از این جمعیت را تشکیل میدهند. در این آمار تفکیکی میان نظامیان و غیرنظامیان نیست. روز پنجشنبه پنجم تیرماه ۱۴۰۴ بهنظر میرسید تشییع جنازه در قطعه ۴۲ هیچوقت تمام نمیشود و اندوهاش پایانی ندارد. قطعهای که هنوز داغ شهیدان هشتسال جنگ تحمیلی با عراق در آن سرد نشده.