سرنوشت رحیم نجار در بامداد خمار و عاقبت عشق محبوبه

رحیم نجار و محبوبه

رمان «بامداد خمار»، یکی از پرفروش‌ترین و بحث‌برانگیزترین آثار ادبیات معاصر ایران است که در سال ۱۳۷۴ توسط فتانه حاج سید جوادی (با نام مستعار بتول علوی) منتشر شد. این کتاب که بیش از ۱۰۰ هزار نسخه فروش داشته، روایتی تلخ و تکان‌دهنده از عشق، تفاوت طبقاتی و سرنوشت‌های گره‌خورده در تهران دهه ۱۳۳۰ است. در این گزارش، نگاهی دقیق به زندگی شخصیت‌های اصلی، به ویژه سرنوشت مبهم رحیم نجار و پایان غم‌انگیز عشق محبوبه می‌اندازیم.

شروع یک عشق ممنوعه در تهران قدیم

داستان از زبان محبوبه، زنی میانسال که حالا عمه‌ای پیر است، برای برادرزاده‌اش سودابه روایت می‌شود. سودابه که قصد ازدواج با مردی از طبقه پایین را دارد، با مخالفت محبوبه روبرو می‌شود و همین بهانه‌ای است تا محبوبه داستان زندگی خود را به عنوان درس عبرت بازگو کند. ماجرا به اوایل سلطنت رضاشاه بازمی‌گردد؛ زمانی که محبوبه ۱۵ ساله، دختر بصیرالملک (از اشراف ثروتمند)، دل به رحیم، شاگرد نجار جوان و فقیری می‌بندد که در عمارت عمویش کار می‌کرد.

عشق آتشین محبوبه باعث می‌شود او خواستگاران سرشناسی مانند پسر عطاءالدوله و پسرعمویش منصور را رد کند. با وجود مخالفت‌های شدید خانواده، او با اصرار فراوان با رحیم ازدواج می‌کند. پدر محبوبه در واکنشی تلخ، دعایی عجیب می‌کند:

«دعای خیرم این است که خدا تو را گرفتار و اسیر این مرد نکند… و دعای شرّم… صد سال عمر کنی.»

مهریه او تنها ۲۵۰۰ تومان تعیین می‌شود و مراسم عروسی، ساده و غمگین برگزار می‌گردد.

سقوط رویاها: از شراب تا خیانت

زندگی مشترک که با عشق آغاز شده بود، خیلی زود رنگ باخت. تفاوت‌های فرهنگی و طبقاتی خود را نشان دادند. رحیم که آداب‌دان نبود، حرمت همسرش را نگه نمی‌داشت، قول ورود به ارتش را فراموش کرد و پول ماهانه‌ای که پدر محبوبه می‌فرستاد را صرف قمار و شراب‌خواری می‌کرد. اما این تنها مشکل نبود؛ مادر رحیم، زیور خانم که شغلش بنداندازی در محله بود، با ورود به زندگی آن‌ها و با زخم‌زبان‌ها و دوبه‌هم‌زنی‌های مداوم، زندگی را برای عروس اشرافی‌اش به جهنم تبدیل کرد.

محبوبه در بامداد خمار

حاصل این ازدواج پسری به نام الماس بود، اما اختلافات بر سر تربیت او (مانند خطاب کردن مادر با لفظ “ننه” یا مسائل بهداشتی) فاصله را بیشتر کرد. اوج بحران زمانی رخ داد که رحیم با دختر پسرخاله‌اش، کوکب، رابطه پنهانی برقرار کرد و جواهرات محبوبه را دزدید. خشونت فیزیکی رحیم و کتک زدن محبوبه، پرده‌های حرمت را درید.

تراژدی‌های پی‌درپی و پایان زندگی مشترک

محبوبه که برای بار دوم باردار شده بود، برای سقط جنین به روش‌های سنتی و استفاده از تریاک نزد «گلین خانم» متوسل شد که نتیجه‌اش از دست دادن جنین و عقیم شدن دائمی او بود. اما ضربه نهایی، مرگ الماس، فرزند پنج‌ساله‌شان بود که بر اثر غفلت مادرشوهر در حوض خانه همسایه غرق شد. این حادثه نقطه عطف جدایی عاطفی کامل بود.

با شدت گرفتن دعواها و شایعاتی مبنی بر رابطه رحیم با زنان دیگر، محبوبه دست به ویرانی زد. او لباس‌ها را پاره کرد و قالی‌های ارزشمند را با زغال و سماور داغ سوزاند. رحیم پس از کتک زدن او، خانه‌ای را که پدر محبوبه هبه کرده بود طلب کرد و رفت. سرانجام پس از هفت سال زندگی پرتنش، محبوبه تنها با یک صندوقچه چوب شمشاد (یادگار عشق اولیه) فرار کرد و به خانه پدری پناه برد.

جدول تحلیل شخصیت‌ها و سرنوشت آن‌ها

در ادامه، خلاصه‌ای از روابط رحیم با شخصیت‌های کلیدی و عاقبت آن‌ها را در جدول زیر مشاهده می‌کنید:

شخصیت رابطه با رحیم نقش در داستان سرنوشت نهایی
محبوبه همسر اول نماد عشق کورکورانه که به نفرت تبدیل شد؛ قربانی خشونت و تحقیر طلاق گرفت، همسر دوم منصور شد، در حسرت و تنهایی پیر شد
زیور خانم مادر رحیم عامل اصلی تنش و مدافع رفتارهای غلط پسرش باعث مرگ نوه (الماس) شد؛ عاقبتش نامشخص ماند
کوکب معشوقه دختر پسرخاله و نماد خیانت رحیم رابطه کوتاه و گذرا؛ جزئیات بیشتری ذکر نشده
الماس فرزند تنها پیوند مشترک رحیم و محبوبه در کودکی در حوض غرق شد
منصور رقیب عشقی / همسر دوم محبوبه پسرعموی محبوبه که جایگزین رحیم شد با محبوبه ازدواج کرد اما درگذشت و او را تنها گذاشت

سرنوشت رحیم نجار چه شد؟

یکی از سوالات مهم خوانندگان، عاقبت رحیم است. طبق متن رمان و تحلیل‌های موجود، رحیم پس از طلاق، خانه‌ای را که با حیله از چنگ محبوبه درآورده بود و حالا ویرانه‌ای بیش نبود، از دست داد. او به عنوان نمادی از شکست عشقی ناشی از تفاوت طبقاتی و فرهنگی به تصویر کشیده شده است.

اگرچه رمان جزئیات دقیقی از مرگ یا ازدواج مجدد او ارائه نمی‌دهد، اما شواهد نشان می‌دهد که او احتمالاً در فقر، تنهایی و در وضعیت فرودستانه‌ای به زندگی ادامه داده است. در ذهن محبوبه، رحیم همواره به عنوان یک حسرت باقی ماند، تا جایی که گاهی در پیری نام او را به جای منصور صدا می‌زد. برخی منتقدان رحیم را نماد کلیشه‌ای از طبقه فرودست خشن می‌دانند، در حالی که رمان دیگری به نام «شب سراب» تلاش کرده داستان را از زاویه دید او روایت کند.

معشوقه های محبوبه

فرجام کار

محبوبه پس از طلاق، همسر دوم پسرعمویش منصور شد. او با اینکه کم‌کم عاشق منصور شد، اما به دلیل عقیم شدن، فرزندی نداشت و فرزندان منصور را بزرگ کرد. او در نهایت با مرگ منصور تنها ماند و نتیجه سال‌ها خودسری و انتخاب اشتباه خود را در تنهایی و مرور خاطرات تلخ و شیرین گذشته دید. رمان بامداد خمار با این پایان‌بندی، هشداری اجتماعی درباره ازدواج‌های نابرابر و تصمیمات هیجانی به نسل‌های بعد می‌دهد.

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

نظر خود را برای "تیرداد نامه" بنویسید