در تاریخ دفاع مقدس و انقلاب اسلامی، چهرههای بسیاری وجود دارند که زندگیشان دستخوش تحولات شگرفی شده است، اما شاید کمتر کسی را بتوان یافت که مسیر زندگیاش به اندازه «مجید فریدفر» دراماتیک و سینمایی باشد. او که در کودکی به عنوان ستارهای درخشان در آسمان سینمای ایران و همبازی چهرههایی چون لیلا فروهر شناخته میشد، در اوج جوانی صحنه هنر را ترک کرد و به میدان جنگ رفت. مجید فریدفر، بازیگر خردسال فیلمهای دهه ۴۰، با انتخابی آگاهانه، از فرش قرمز سینما به خاکریزهای خونی خرمشهر و آبادان رسید و در نهایت با ایفای آخرین نقش خود در دنیای واقعی، به مقام شهادت نائل آمد. این گزارش به بررسی ابعاد مختلف زندگی این شهید شاخص، از تولد تا شهادت میپردازد.
کودکی و آغاز درخشش در سینما
مجید فریدفر در یکم آذرماه سال ۱۳۳۵ در تهران و در خانوادهای که با هنر عجین بود، دیده به جهان گشود. پدرش، عزیزالله فریدفر، از ورزشکاران و آکروباتبازان بنام زمان خود و بنیانگذار گروههای نمایشی بود. همین فضای خانوادگی باعث شد تا مجید از همان سنین پایین با دنیای حرکات نمایشی و آکروباتیک آشنا شود. بدن ورزیده و انعطافپذیر او که در میان اطرافیان به «فنر» تشبیه میشد، خیلی زود توجه اهالی سینما را به خود جلب کرد.
نقطه عطف زندگی هنری مجید در سن ۷ سالگی رقم خورد. در سال ۱۳۴۲، او برای بازی در فیلم «مراد و لاله» به کارگردانی داود ملکان انتخاب شد. در این فیلم، مجید در نقش «مراد» ظاهر شد و نقش مقابل او را کودکی دیگر به نام «لیلا فروهر» (در نقش لاله) بازی میکرد. موفقیت این فیلم به حدی بود که مجید فریدفر را به یک سوپراستار کودک در سینمای آن دوران تبدیل کرد. شهرت او به جایی رسید که مردم برای گرفتن امضا از این بازیگر خردسال صف میکشیدند و تصاویر او بر سردر سینماها خودنمایی میکرد.
فعالیتهای هنری او تنها به بازیگری محدود نمیشد. مجید به همراه پدرش در اجراهای آکروباتیک متعددی در کشورهای مختلف از جمله پاکستان، هند و کشورهای حوزه خلیج فارس شرکت میکرد و حتی در نوجوانی در سالنهای مشهور لالهزار تهران مانند مولنروژ به اجرای برنامه میپرداخت. کارنامه سینمایی او در دوران کودکی و نوجوانی بسیار پربار بود.
کارنامه سینمایی مجید فریدفر
بر اساس اسناد و آرشیوهای سینمایی، مجید فریدفر در فاصله سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۱ در فیلمهای متعددی ایفای نقش کرد که عمدتاً بر پایه تواناییهای جسمانی و آکروباتیک او استوار بود. برخی از مهمترین آثار او عبارتند از:
- مراد و لاله (۱۳۴۲): اولین و مشهورترین اثر او در نقش مراد.
- چرخ فلک (۱۳۴۷): نمایش استعدادهای آکروباتیک در نقش کودکی آکروباتباز.
- ریکاردو (۱۳۴۷): فیلمی با تم ماجراجویانه به کارگردانی پرویز صیاد.
- مرد حنجره طلایی (۱۳۴۷): ترکیبی از موسیقی و نمایش.
- بازی خطرناک (۱۳۴۸): ایفای نقش اصلی کودک در یک فیلم اکشن.
- آفتاب مهتاب (۱۳۴۹): درام عاشقانه به کارگردانی ناصر تقوایی.
- آژیر خطر (۱۳۴۹): فیلمی با مضمون اجتماعی.
- کافر (۱۳۵۱): آخرین حضور سینمایی او پیش از انقلاب در نقش جوانی پرشور.
تحصیل، موسیقی و تحولات درونی
با گذر از دوران نوجوانی، مجید کمکم از فضای سینما فاصله گرفت و به سمت تحصیل و موسیقی گرایش پیدا کرد. او پس از اخذ دیپلم تجربی، وارد هنرستان عالی موسیقی شد و موفق به دریافت مدرک لیسانس در رشته ویولن گردید. موسیقی برای مجید تنها یک سرگرمی نبود، بلکه بخشی از هویت او محسوب میشد؛ به طوری که ویولن را «ساز عشق» مینامید و در نواختن آن تبحر خاصی داشت.
در همین دوران هنرستان بود که با همسر آیندهاش، سیمین محمدحسینی، آشنا شد. این آشنایی پس از چهار سال نامزدی و بر خلاف مخالفتهای اولیه خانوادهها، سرانجام در سال ۱۳۵۸ به ازدواج ختم شد. اما این ازدواج همزمان با تغییرات بنیادین در شخصیت مجید بود. او که روزگاری ستاره سینما بود، اکنون راه و رسم سادهزیستی را در پیش گرفته بود. روایت شده است که او برای شروع زندگی مشترک، جهیزیه کامل همسرش را فروخت تا زندگیشان همسطح قشر ضعیف جامعه باشد و در یک اتاق کوچک در تجریش زندگی سادهای را آغاز کردند.
انقلاب اسلامی و تولد یک چریک
رویدادهای سال ۱۳۵۷ نقطه عطف نهایی در زندگی مجید فریدفر بود. واقعه ۱۷ شهریور (جمعه سیاه) در میدان ژاله تأثیر عمیقی بر روحیه او گذاشت. مشاهده کشتار مردم و دیدن نوجوانانی که در خون خود میغلتیدند، باعث شد تا او ویولن را کنار بگذارد و اسلحه به دست گیرد. مجید میگفت دیگر زمان نواختن نیست، بلکه زمان عمل است.
با پیروزی انقلاب اسلامی، او نقش فعالی در کمیته انقلاب اسلامی داشت و مسئولیت کمیته تجریش را بر عهده گرفت. اما روحیه جستجوگر او به این راضی نشد. مجید برای فراگیری فنون نظامی و جنگهای چریکی راهی سوریه و لبنان شد و تحت نظر دکتر مصطفی چمران آموزش دید. مهارتهای او در تیراندازی و جنگ نامنظم به حدی بود که حتی آوازهاش به گوش یاسر عرفات نیز رسیده بود. او در بازگشت به ایران، دیگر آن جوان خوشتیپ سینمایی نبود؛ بلکه چریکی کارکشته با شلوار ششجیب و روحیهای انقلابی بود که آماده فداکاری برای آرمانهایش بود.
حضور در جبهه و شهادت
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در شهریور ۱۳۵۹، مجید فریدفر بیدرنگ داوطلب حضور در جبهه شد. انگیزههای او فراتر از خاک بود؛ او در نامهها و صحبتهایش از دفاع از ناموس و انتقام ظلمهایی که به مردم شده بود سخن میگفت.
سرانجام در خرداد سال ۱۳۶۰، مجید برای یک مأموریت ۴۵ روزه عازم آبادان شد؛ شهری که سالها پیش به عنوان یک ستاره سینما برای اجرا به آنجا رفته بود و مردم برای دیدنش ازدحام میکردند. اما این بار او در قامت یک پاسدار گمنام به آنجا بازگشت. در جریان عملیات بیتالمقدس ۵ در محور آبادان-ماهشهر (ایستگاه هفت)، مجید فریدفر در حالی که مشغول نبرد بود، مورد اصابت ترکش قرار گرفت.
در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۶۰، دفتر زندگی این بازیگر سابق و چریک انقلابی در سن ۲۴ سالگی بسته شد. پیکر مطهر او به تهران منتقل شد و در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (ردیف ۸۱، شماره ۵)، در جوار دیگر شهدای گرانقدر از جمله خلبان شهید احمد کشوری، آرام گرفت.
میراث و یادبود
شهید مجید فریدفر امروزه به عنوان یکی از خاصترین شهدای دفاع مقدس شناخته میشود. داستان زندگی او، از زرق و برق سینمای قبل از انقلاب تا خاکی بودن جبهههای جنگ، نمادی از تحول انسانی است. او وصیتنامهای رسمی از خود بر جای نگذاشت، چرا که معتقد بود مال دنیا ارزشی ندارد و چیزی برای وصیت کردن باقی نمانده است، اما راه و روش زندگیاش بزرگترین وصیت او بود. مستند «آخرین نقش» که به زندگی او میپردازد، تلاشی است برای زنده نگه داشتن یاد مردی که واقعیترین نقش زندگیاش را با خون خود امضا کرد.








