سرهنگ پاسدار حسن صیاد خدایی، یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و از اعضای برجسته نیروهای مدافع حرم بود که زندگی خود را وقف خدمت به نظام جمهوری اسلامی و دفاع از حریم اهل بیت (ع) در جبهههای مقاومت کرد. او که سابقهای طولانی در سپاه پاسداران داشت، سرانجام در عصر روز یکم خرداد ماه ۱۴۰۱، در اقدامی تروریستی مقابل منزلش در قلب تهران به شهادت رسید. شهادت او بازتاب گستردهای در داخل و خارج از کشور داشت و انگشت اتهام به سوی سرویسهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی نشانه رفت.
زندگینامه شهید حسن صیاد خدایی
حسن صیاد خدایی در سال ۱۳۵۱ در روستای «باشماق» از توابع شهرستان میانه در استان آذربایجان شرقی چشم به جهان گشود. شور انقلابی و عشق به خدمت، او را در سنین نوجوانی به سوی مسیر جهاد سوق داد.
به گفته برادر بزرگترش، او از دوازده سالگی با کسب اجازه از والدین راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد. در سال ۱۳۶۶، به طور رسمی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و مسیر خدمت خود را در این نهاد انقلابی ادامه داد.
حضور در جبهه مقاومت و نقشآفرینی
سرهنگ صیاد خدایی سالها به عنوان یکی از «مدافعان حرم» در جبهههای نبرد در سوریه و عراق علیه نیروهای تکفیری و داعش حضور فعال داشت. از او به عنوان یکی از مهرههای تاثیرگذار در صنعت نظامی ایران، به ویژه در حوزه فناوری موشکی و توسعه پهپادهای نقطهزن یاد میشود. برخی رسانههای خارجی مدعی شدند که او در انتقال فناوریهای پیشرفته نظامی به گروههای مقاومت مانند حزبالله لبنان نقش داشته است.
رژیم صهیونیستی نیز ادعاهایی مبنی بر عضویت او در واحدی مخفی به نام ۸۴۰ در نیروی قدس سپاه و نقش داشتن در طراحی عملیات علیه اهداف اسرائیلی در خارج از کشور مطرح کرد؛ ادعاهایی که هیچگاه اثبات نشد و به اعترافات فردی به نام منصور رسولی استناد داده شد که خود رسولی بعداً اعلام کرد این اعترافات تحت شکنجه و تهدید خانوادهاش از سوی موساد اخذ شده است.
جزئیات ترور ناجوانمردانه
عصر روز یکشنبه، یکم خرداد ۱۴۰۱، حوالی ساعت ۱۶، زمانی که سرهنگ صیاد خدایی با خودروی شخصی خود (پراید سفید) قصد ورود به منزلش در یکی از کوچههای منتهی به خیابان مجاهدین اسلام در شرق تهران را داشت، هدف کینه تروریستها قرار گرفت. دو تروریست موتورسوار با شلیک ۵ گلوله، او را در داخل خودرویش به شهادت رساندند. همسر وی اولین کسی بود که با پیکر غرق در خون او مواجه شد.
شاهدان عینی از بستهشدن کوچه توسط یک خودرو پراید با صندوق عقب باز دقایقی قبل از حادثه و شنیدن صدای ممتد تیراندازی همزمان با صدای گاز شدید یک موتورسیکلت خبر دادند. پیکر این شهید سرافراز دو روز بعد در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.
واکنشها و پیامدها
ترور شهید صیاد خدایی با واکنش قاطع مقامات جمهوری اسلامی ایران مواجه شد. سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور وقت، این اقدام را کار استکبار جهانی دانست. حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه وقت، از پیگیری حقوقی این ترور در مجامع بینالمللی خبر داد.
سخنگوی سپاه پاسداران و فرمانده کل سپاه نیز ضمن محکومیت شدید این جنایت، رژیم صهیونیستی را عامل ترور معرفی کرده و بر انتقام سخت و پاسخ قاطع تأکید کردند. ایران همچنین از جامعه جهانی خواست تا اینگونه ترورهای بیرحمانه را محکوم کنند. در عرصه بینالمللی نیز جنبش انصارالله یمن و سخنگوی سازمان ملل به این ترور واکنش نشان دادند. رسانههای معتبری چون نیویورک تایمز و سیانان و همچنین رسانههای اسرائیلی، به نقل از منابع اطلاعاتی، صراحتاً از نقش داشتن موساد در این عملیات تروریستی پرده برداشتند.
دستگیری و اعدام عامل ترور
پیگیریهای اطلاعاتی و قضایی سرانجام به شناسایی و دستگیری یکی از عوامل اصلی دخیل در این ترور منجر شد. قوه قضاییه در اردیبهشت ۱۴۰۴ اعلام کرد که فردی به نام محسن لنگرنشین، که به اتهام جاسوسی برای رژیم صهیونیستی و پشتیبانی عملیاتی و فنی در ترور شهید صیاد خدایی بازداشت شده بود، پس از طی مراحل قانونی دادرسی و تأیید حکم در دیوان عالی کشور، به دار مجازات آویخته شد.
طبق اطلاعیه قوه قضاییه، لنگرنشین از سال ۱۳۹۹ با موساد همکاری داشته و علاوه بر پشتیبانی در ترور شهید خدایی (از جمله خرید موتورسیکلت برای تحت نظر گرفتن شهید و اطلاعرسانی به ضارب در صحنه)، در اقدامات دیگری نظیر پشتیبانی از حمله به یک مرکز صنعتی در اصفهان، انتقال پول و تجهیزات برای عوامل موساد و اجاره خانههای امن نقش داشته است. این فرد به کلیه جرائم خود در مراحل مختلف بازجویی و دادگاه اقرار کرده بود.
شهید صیاد خدایی از نگاه دیگران (روایتهای نزدیکان)
-
پدر همسر شهید:
- “وقتی سعیدآقا (خانواده شهید وی را سعید صدا میزدند) داخل زندگی ما شد، من به حال و هوا و عوالم جدیدی پی بردم… با دعاها خیلی مأنوس بود”.
- “چند شب پیش همین شب جمعه توی جلسه کنار من نشسته بود، من داشتم زیارت امین الله میخواندم که قسمتی از زیارت را یادم رفت. آنجا به دادم رسید و کلمهای که فراموش کرده بودم را گفت”.
- “ارتباطات خاصی با عوالم بالا داشت. همیشه مورد غبطه من بود. به او حسودیام میشد. با خودم میگفتم من با هفتاد سال سن باید از داماد خودم درس بگیرم؟ بعد میگفتم بله! باید از او درس بگیرم”.
- “ایشان خیلی پایبند به اصول بود. من یک وقتهایی در بحثهای سیاسی تند میشدم، ایشان ترمز من را میکشید و میگفت نه حاجی! اینجا اینطور نیست، داری تندروی میکنی”.
- “توی تشکیلات امام حسین (ع) هرجا که میتوانست سرپا باشد، زمین نمینشست. حتماً باید در چای دادن و اداره آن هیأت دخالت میکرد”.
- “او میگفت این توجیه است، اینجا مسأله امام حسین (ع) است، چشمشان به راه است که شما بروید. من میدیدم که او از من در دستگاه امام حسین (ع) پیشروتر است”.
- “حتی یکبار ندیدیم از امکانات و روابطش برای رفع مشکل خودش استفاده کند… توی خیابان مثلاً تصادف کرده باشد و بیاید پایین کارت نشان بدهد و آشنا ردیف کند و … ابداً و اصلاً”.
- (در بیمارستان برای ملاقات یکی از دوستان) “گفت حاجی من میتوانم الآن کاری کنم که همهشان کنار بروند ولی وقتی به هیچکس اجازه نمیدهند شما هم بالا نرو. اینقدر مقید به قانون و راه و روش بود”.
- “اخیراً هم در خانهمان وقتی مینشستیم از حاج قاسم سلیمانی خیلی حرف میزد. خیلی شیفته رفتار و گفتار این شهید بود”.
- میگفت: “«اگر من شهید شدم ای وای ای وای نکنید… یاد کسانی بکنید که پدرانشان رفتند و برنگشتند. یاد آن شهیدانی باشید که در سوریه انگشت به انگشت بدنشان را تکه تکه کردند. اینها برای ما درس است»”.
- “این شهید روی ما را پیش امام حسین (ع) سفید کرد، ما را سربلند کرد”.
-
برادر بزرگتر شهید:
- “از دوازده سالگی توی جبهه بود. اذن پدر و مادرم را گرفت و رفت جبهه”.
- “یک ریال حرام و حلال را قاطی نمیکرد. حرام اصلاً در ذات ایشان نبود… نمازخوان بود. ماه شعبان و رجب را یکسر روزه میگرفت. خیلی مخلص بود”.
- “من تا مدتی پیش نمیدانستم ایشان مجروح است. یک بار پسرم بدن ایشان را دیده بود، میگفت عمو بدنش ترکش دارد. من واقعاً خبر نداشتم که بدن سعید ترکش دارد و مجروح است”.
- “همیشه شهادت آرزویش بود. میگفت ما ساخته شدهایم برای خدمت”.
-
شوهر خواهر شهید:
- “وقتی خدا میخواست فرزندش حسین را به او بدهد، این مرد آنقدر همه چیز را مراعات میکرد که باورکردنی نبود… چهل روز چله گرفته بود، چهل روز روزه گرفته بود و چه مراقبتهایی میکرد تا خدا بچه سالم و خوبی به او عطا کند”.
- “یقین بدانید حسین راه پدرش را ادامه خواهد داد. سعید بچهاش را از امام حسین (ع) گرفته است”.
-
دوستان و همکاران:
- “شهید مستأجر بود و خانهای که در آن زندگی میکردند اجارهای بود. با اینکه شهید از فرماندهان میانی سپاه بود، زندگیاش با ساده زیستی همراه بود”.
- (به همکار جدید) میگفت: “اینجا جای مقدسی است، جای شهید و شهادت است”.
- “همیشه مقید بود که در مراسمات زیارت عاشورا که دوشنبهها در محل کار برگزار میشد شرکت کند”.
- “از مهمترین نکاتی که میشود درباره شهید گفت این است که دلسوز نیروهایش بود. همیشه برای حق و حقوق نیروها چانهزنی میکرد… حتی میتوانم بگویم برای نیروهایش دعوا میکرد”.
- “روز وفات و قبل از اینکه آقای فاطمینیا فوت کنند، پیش من آمد و گفت من از بیماری آقای فاطمینیا خیلی ناراحت و متأثر هستم. میگفت برای سلامتی ایشان چند روز روزه نذر کردهام”.
- (چند روز قبل از شهادت به امام جماعت محل کار) گفت: “از شهدا برای ما زیاد صحبت کن”. (و به توصیه او به نمایشگاه کتاب رفت و کتاب درباره شهدا خرید).
- “خیلی عاشق شهید باکری بود… فیلم «موقعیت مهدی» را با همدیگر دیدیم… از اول تا آخر فیلم گریه میکرد”.
- (خاطره شهید باکری و کمپوت را زیاد تکرار میکرد و میگفت) “«آب بیاورید. هر وقت همه بچهها کمپوت خوردند من هم میخورم»”. “نوع رفتار با نیروها برای شهید خیلی مهم بود”.
- “آدم خستگیناپذیری بود… برای همه همکارانش گوش خیلی خوبی بود. خیلی درد دل بچهها را میشنید… برای مسائل و مشکلات بچهها مرجعیت داشت”.
- “به زیارت حضرت فاطمه معصومه (س) خیلی اعتقاد داشت و در ماه حتماً چند بار با خانواده به قم میرفت و زیارت میکرد”.
شهید حسن صیاد خدایی نمونهای از سربازان گمنامی بود که تا لحظه شهادت، بسیاری از ابعاد زندگی و مجاهدتهایشان پنهان میماند. او با زندگی ساده، تعهد عمیق به آرمانهای انقلاب، عشق به اهل بیت (ع) و دلسوزی برای همرزمانش، الگویی ماندگار از یک پاسدار حقیقی را به نمایش گذاشت. شهادت او گرچه ضایعهای بزرگ بود، اما همانطور که خود آرزو داشت، خونش ضامن بقا و تعالی راه مقاومت شد.