شهرام لاسمی: بیوگرافی، زندگی شخصی و افسردگی قلقلی

شهرام لاسمی قلقلی

در دهه‌ی شصت، تلویزیون‌های ایران یک قهرمان بی‌کلام داشت. نامش قلقلی بود. او با لباس‌های رنگارنگ و حرکات شیرین خود، در برنامه «بازی، شادی، تماشا» ظاهر می‌شد. قلقلی حرف نمی‌زد، اما با قلب میلیون‌ها کودک ایرانی سخن می‌گفت. بچه‌های آن نسل با او خندیدند و بزرگ شدند. او بخشی از خاطرات مشترک آن‌هاست.

پشت این شخصیت شاد و ساکت، مردی به نام شهرام لاسمی قرار دارد. زندگی او داستانی از مبارزه، فداکاری و سکوتی عمیق‌تر است. این بیوگرافی، داستان زندگی هنرمندی است که با سکوت، صدایی ماندگار شد و بهای سنگینی برای تبدیل شدن به یک خاطره ملی پرداخت.

شهرام لاسمی
شهرام لاسمی
عکس جوانی شهرام لاسمی
عکس جوانی شهرام لاسمی
تصویر بامزه از سربازی شهرام لاسمی
تصویر بامزه از سربازی شهرام لاسمی

تولد در سایه یک زخم

شهرام لاسمی در ۲۶ آذر ۱۳۴۳ در تهران (متولد جوادیه، بزرگ شده نازی آباد) به دنیا آمد. اما شروع زندگی او با یک خاطره تلخ گره خورده است. او سال‌ها بعد فاش کرد که مادرش در انتظار فرزند دختر بود. وقتی فهمید فرزندش پسر است، به قدری سرخورده شد که در روزهای اول از شیر دادن به او خودداری کرد. این طرد شدن در همان آغاز زندگی، زخمی عمیق بر روان او گذاشت.

شاید تمام تلاش او برای شاد کردن کودکان، راهی برای التیام همان زخم اولیه بود. او تمام عمر تلاش کرد تا همان عشقی را به کودکان بدهد که در کودکی از او دریغ شده بود.

داستان زندگی شهرام لاسمی از زبان خودش:

در تاریخ 26 آذر 1343 در یک خانواده فقیر به دنیا اومدم، مادرم دوتا پسر از دست داده بود و دوتا پسر دیگم داشت و منو قرار بود خدا بهش بده. از اونجایی که دوست داشت دختر داشته باشه و فکر میکرد که من قراره دختر بشم و اون موقع میدونید تشخیص جنسیت نبود و خلاصه به دنیا اومدم 26 آذر پسر شدم! و مادرم از همون موقع با من قهر کرد و بهم شیر نداد! تا جایی که همسایه ای که صاحبت خونمون بود و این شرایط رو دیدن و گفتن خانم فلانی باید به بچه شیر بدین! و مادرم گفت من اینو نمیخواستم! تا چند وقت همسایه ها به من قند و آب میدادن. پدرم اون موقع شغلش این بود که از دماوند سیب زمینی می آورد و دوره گردی میکرد. پدرم میدونست که مادرم بهم شیر نمیده و از مادرم خیلی خواست از مادرم و مادرم اصلا قبول نمیکرد!! تا چند روزی گذشت و لطف خدا باعث شد که مادرم باهام آشتی کرد و بهم شیر داد تا تونستم زنده بمونم! این روایت رو چند وقت پیش صاحب خونه قدیمی مون برام تعریف کرد.

این تجربه تلخ، سایه‌ای تاریک بر زندگی او انداخت. لاسمی خود اعتراف کرده است که بیش از ۵۵ سال، یعنی تقریباً تمام عمرش، با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم کرده است. او برای ۱۵ سال مجبور به مصرف دارو بود. این مبارزه درونی، در تضادی عمیق با تصویر شاد و پرانرژی قلقلی قرار داشت و نشان می‌داد که دنیای درون این هنرمند چقدر با تصویر بیرونی‌اش متفاوت بوده است.

شهرام لاسمی

طلاق پدر و مادر

شهرام لاسمی در این باره می‌گوید:

مادرم میخواست بره آرایشگری یاد بگیره و پدرم مخالف بود. از بچگی 5 سالگی دعواهای شدیدی داشتن. من دوتا برادر بزرگتر از خودم هم داشتم یکی متولد 1336 و یکی متولد 1338 و از من بزرگتر بودن. دعواها شروع شد! چنان دعواهایی که منه بچه 5 ساله زانو بقل میکردم و اشک میریختم و کسی بهم توجه نکرد. تا 14 سالگی این ماجراهای دعوا ادامه داشت. از 5 سالگی این شرایط باعث شد دچار افسردگی بشم! هنوزم این افسردگی رو دارم. از 5 سالگی نخندیدم و فقط با شادی دیگران شاد میشدم. مدام توی فکر و خیال بودم! مادر و پدرم دارن دعوا میکنن داره چه اتفاقی میافته؟!
گفتم تا 14 سالگی این دعواها ادامه داشت. تا اینکه مدرسه راهنمایی درس میخوندم و پدر مادرم از هم جدا شدن – پدرم رفت زن گرفت و مادرم رفت ازدواج کرد و برادرام رفتن زن گرفتن و من موندم تنها و 14 ساله!!!
دادگاه منو داده بود به مادرم و پدرم 100 هزار تومن داده بود به مادرم که مادرم خونه بخره و مارو زیر یک سقف نگه داره – برادرام ازدواج کردن و رفتن! من موندم و مادرم و همسرش! من برای اینکه توی خونه نمونم! چرا توی خونه نمونم؟ برای اینکه میخواستم برم مدرسه، مادرم خواب بود، صبحانه نداشتم و پول توجیبی نداشتم! صبح تا ظهر گرسنه بودم و ظهر برمیگشتم ناهار نبود! از صبح تا شب گرسنه بودم! مادرم آرایشکر شده بود، سعی میکردم بخوابم تا شب بشه تا مادرم یک غذایی برای همسرش درست کنه و منم بتونم بخورم! اونا هیچوقت به من بی احترامی نکردن و زندگی خودشون رو داشتن!

بی‌خانمان و آواره شدن!

شهرام لاسمی درباره بیرون شدن از خانه توسط مادرش می‌گوید:

پدر و برادرم اسلامشهر بودن! من نازی آباد بودم! من خونه مادرم بودم! دوستم منو میزاشت و میرفت یکی از این روزها که از شهربازی برمیگشتم خونه دیدم مادرم بیدار نشسته بود! گفتم مادر چرا بیداری؟ گفت این موقع شب چرا میای؟ گفتم شهربازی کار میکنم! گفتش که چقدر حقوق میگیری؟ گفتم ماهی 300 تومن! گفت تمام این پول رو باید بدی به من! گفتم چی؟؟ میدونی من روزی 13 تا 14 سانس اجرا میکنم عرق میریزم! گفت فکر کردی اینجا هتله یا مسافرخونه! یعنی عرق سرد نشست روم (اون موقع 18 سالم بود) گفتم مادر میتونم نصفش رو بهت بدم! گفت نه همش رو باید بدی! گفت یا این پول رو میدی یا از فردا پاتو اینجا نمیزاری! و من از فرداش جایی برای خوابیدن نداشتم و مادرم بیرونم کرد – شبا توی ماشین ژیان دوستم میخوابیدم – حداقل 1 ماه توی ماشین ژیان میخوابیدم!

از شهربازی تا تلویزیون ملی

شهرام لاسمی هنر خود را روی صحنه نمایش شهربازی تهران آغاز کرد. او در آنجا نمایش‌های طنز بی‌کلام برای کودکان اجرا می‌کرد. شخصیتی که او روی صحنه می‌برد، شباهت زیادی به قلقلی داشت. همان صحنه، کارگاه هنری او بود. او در آنجا یاد گرفت که چگونه بدون کلام، بچه‌ها را بخنداند.

نقطه عطف زندگی او زمانی بود که زنده‌یاد فریماه فرهی، تهیه‌کننده تلویزیون، اجرای او را در شهربازی دید. فرهی و همکارش، مجید قناد، به دنبال شخصیتی جدید برای برنامه کودک خود بودند. آن‌ها با دیدن لاسمی، حلقه گمشده برنامه خود را پیدا کردند.

شهرام لاسمی و مجید قناد
شهرام لاسمی و مجید قناد

حدود سال ۱۳۶۳، شهرام لاسمی ۲۱ ساله به طور رسمی نقش قلقلی را در برنامه «بازی، شادی، تماشا» بر عهده گرفت. سکوت قلقلی یک انتخاب هوشمندانه بود. فریماه فرهی معتقد بود که ارتباط غیرکلامی تأثیر عمیق‌تری بر کودکان دارد. از سوی دیگر، مجید قناد ایده‌ای انسانی‌تر داشت. او می‌خواست این شخصیت پلی برای ارتباط با کودکان ناشنوا و کم‌شنوا باشد. این رویکرد در آن زمان یک نوآوری بزرگ بود، زیرا بیشتر برنامه‌های کودک کلام‌محور بودند.

موفقیت قلقلی فوری و گسترده بود. او به یک پدیده فرهنگی تبدیل شد. بازی او آنقدر قوی بود که سال‌ها مردم، چه کودک و چه بزرگسال، فکر می‌کردند که خود شهرام لاسمی نیز توانایی صحبت کردن ندارد. این باور، بزرگ‌ترین گواه بر موفقیت هنری او بود.

هزینه سنگین یک نقش

شهرام لاسمی یک تصمیم آگاهانه گرفت: او می‌خواست به هویت قلقلی وفادار بماند. او می‌گفت: «می‌خواهم با قلقلی و بی‌کلام بودنش ماندگار شوم.» این وفاداری به قیمت از دست دادن فرصت‌های شغلی بی‌شمار تمام شد. او پیشنهادهای زیادی را برای بازی در فیلم‌ها و سریال‌های مختلف رد کرد، چون در آن‌ها باید صحبت می‌کرد. این انتخاب شرافتمندانه، در سال‌های بعد مشکلات مالی شدیدی برای او به وجود آورد.

شهرام لاسمی در نقش قلقلی
شهرام لاسمی در نقش قلقلی

شهرام لاسمی درباره نقش قلقلی می‌گوید:

اگه برمیکشتم عقب قلقلی رو قبول نمیکردم! قلقلی همونقدر که منو برد بالا بهم ضربه زد! قلقلی موفقیت به من داد ولی من آدمی نبودم که هر کاری بکنم! وجدانم بهم اجازه نمیداد ازش سوءاستفاده کنم!

این فداکاری پیامدهای روانی نیز داشت. تلاش برای حفظ سکوت در میان مردم، تا تصویر ذهنی قلقلی خراب نشود، او را به فردی منزوی و افسرده‌تر تبدیل کرد. به تدریج، مرز بین «شهرام» و «قلقلی» کم‌رنگ شد و او زیر بار سنگین این نقش قرار گرفت. طنز تلخ ماجرا این بود که همان سکوتی که او را به یک اسطوره تبدیل کرد، به عامل اصلی مشکلات حرفه‌ای او بدل شد. صنعتی که قلقلی را می‌پرستید، جایی برای شهرام لاسمی سخنگو نداشت.

خانواده هنرمند، پناهگاه امن

در میان تمام سختی‌ها، خانواده همیشه پناهگاه شهرام لاسمی بود. او در فروردین ۱۳۶۷ با خانم عاطفه پازوکی که یک چهره‌پرداز حرفه‌ای است، ازدواج کرد. خانه آن‌ها همیشه کانون هنر بود. همسرش گریمور سینما و تلویزیون است.

شهرام لاسمی و همسرش عاطفه پازوکی
شهرام لاسمی و همسرش عاطفه پازوکی

شهرام لاسمی درباره ازدواجش می‌گوید:

23 سالم بود که ازدواج کردم و همسر بخاطر علاقه ای که به من داشت درسش رو دوم راهنمایی رها کرد و پدرش سخت گرفت و راضی شده ما ازدواج کنیم! ما ازدواج کردیم و پدرم از اسلامشهر اومده بود عبدل آباد تهران و یه خونه گرفته بود که دوتا اتاق خواب داشت اجاره کرده بود! یکی از اتاق هارو داد به من! افتخار میکنم بچه جنوب بودم

این هنر به فرزندانشان نیز منتقل شده است. دخترشان، مهسا، در کار تدوین است. دامادشان طراح گرافیک است و پسرشان، مانی، در حال یادگیری بازیگری است. این خانواده هنرمند، فضایی پر از درک و حمایت برای او فراهم کرد. ثمره ازدواج او دو فرزند به نام‌های مهسا و مانی است و با تولد نوه‌اش، دادیار، طعم پدربزرگ شدن را نیز چشیده است. این خانواده همان ارزشی را به او بخشید که دنیای حرفه‌ای از او دریغ کرده بود.

کارنامه هنری فراتر از قلقلی

اگرچه همه شهرام لاسمی را با نام قلقلی می‌شناسند، اما کارنامه هنری او بسیار گسترده‌تر است. او یک بازیگر باسابقه است که در آثار مختلفی نقش‌آفرینی کرده است. جدول زیر نگاهی کامل به فعالیت‌های هنری او دارد:

عنوان اثر سال گونه هنری توضیحات
رؤیاهای احتکار السلطان دهه ۶۰ تله‌تئاتر اولین تجربه بازیگری در تلویزیون
مکافات دهه ۶۰ تله‌تئاتر
راه عدالت دهه ۶۰ تله‌تئاتر
سال نو، سال تو حدود ۱۳۶۳ برنامه تلویزیونی اولین حضور تصویری رسمی
بازی، شادی، تماشا از ۱۳۶۳ برنامه کودک آغاز نقش «قلقلی»
پیک بچه‌ها / موتور امداد دهه ۶۰ و ۷۰ برنامه کودک ادامه نقش قلقلی
دوقلوها ۱۳۷۵ سریال تلویزیونی ادامه نقش قلقلی
گل‌آموز برنامه کودک اولین تجربه دوبله (به جای عروسک مداد)
اتل متل تماشا ۱۳۹۹ برنامه کودک آخرین همکاری با تلویزیون
شنگول و منگول ۱۳۶۸ فیلم سینمایی
اتل متل توتوله ۱۳۷۰ فیلم سینمایی
سه مرد عامی ۱۳۷۲ فیلم سینمایی
سندباد و سارا ۱۳۹۳ فیلم سینمایی
شهر اردیبهشت ۱۳۹۶ فیلم سینمایی
شهرام لاسمی در سینمایی سندباد و سارا
شهرام لاسمی در سینمایی سندباد و سارا

فصلی نو در مشهد

سال‌های افول در تلویزیون برای شهرام لاسمی بسیار تلخ بود. مدیران جدید رسانه به او بی‌توجهی کردند. به او گفتند «دورانت تمام شده» و طرح‌های جدیدش را رد کردند. این طرد شدن حرفه‌ای، او را به گوشه راند. بیکاری و مشکلات شدید مالی باعث شد تصمیمی سخت بگیرد: او تهران را ترک کرد و به مشهد مهاجرت کرد. این کوچ از سر ناچاری بود. او حتی در مقطعی به فکر مسافرکشی برای امرار معاش افتاد.

اما مشهد پایان داستان او نبود، بلکه آغازی دوباره بود. لاسمی در این شهر هویتی جدید برای خود ساخت. او به عنوان استاد دانشگاه در دانشگاه فرهنگیان به تدریس پرداخت و تجربه‌اش را به نسل جدید منتقل کرد. کارگاه‌های بازیگری برای کودکان برگزار کرد و روی صحنه تئاتر شهر، ارتباط مستقیم خود را با مردم حفظ کرد. او حتی سفیر فرهنگی حفاظت از محیط زیست خراسان رضوی شد.

شهرام لاسمی در مشهد ثابت کرد که ارزش یک هنرمند به حضور در تلویزیون نیست. او به جای انتظار برای تأیید مدیران، خود به یک استاد و مربی تأثیرگذار تبدیل شد. داستان او، الگویی از مقاومت و بازآفرینی است.

یک صدای خاموش افسرده

زندگی شهرام لاسمی، داستان هنرمندی است که با سکوتش، رساتر از همه فریاد زد. او برای حفظ خاطره شیرین «قلقلی» در ذهن کودکان، فرصت‌های بزرگ زندگی‌اش را فدا کرد. داستان او، روایت کودکی است که برای جبران یک زخم قدیمی، به محبوب‌ترین کودک ایران تبدیل شد. او در برابر بی‌مهری و فراموشی تسلیم نشد و رسالت خود را در قالبی جدید ادامه داد. «قلقلی» شاید به خاطرات گذشته تعلق داشته باشد، اما داستان زندگی «شهرام لاسمی» یک درس الهام‌بخش از مقاومت، شجاعت و وقار است. صدای خاموش او، پژواکی ماندگار در فرهنگ ایران خواهد بود.

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

5 نظر

  • من خیلی قلقلی رو دوست داشتم، الان که فهمیدم چقد سختی کشیده خیلی براش ناراحت شدم، خدا براش جبران کنه، آدم خوب و دوست داشتنی و صبوریه

  • چه مادر بیشعور عوضی داشت

  • خب همون عموقناد که بهش سکوت داد الانم کمکش کنه. البته خودشم جایی نداره توی تلویزیون دیگه

  • چ زندگی تلخی. چرا یه هنرمند باید همچین عاقبتی داشته باشه

  • اخییییی یادش بخیر قلقلی. واقعا هم اینقد نقشش رو خوب بازی کرده که ما بچه ها باور نمیکردیم بتونه حرف بزنه .

نظر خود را برای "تیرداد نامه" بنویسید