حبیب لیسانسه‌ها یا هیولای عاشق‌کش نرگس آبیار؟!

هوتن شکیبا بازیگر

چشمانتان را ببندید و به هوتن شکیبا فکر کنید. چه می‌بینید؟ احتمالاً چهره‌ی معصوم و دوست‌داشتنی «حبیب» در سریال لیسانسه‌ها به ذهنتان می‌آید که با سماجت و سادگی دل‌ها را می‌برد. یا شاید صدای عروسکی «دیبی» و «بچه» در گوشتان زنگ می‌زند؛ همان صداهایی که نماد پاکی و طنزی بی‌غل‌وغش هستند.

حالا همان چشم‌ها را باز کنید و کارنامه‌ی سینمایی این بازیگر را روی میز بگذارید. با یک پارادوکس هولناک روبرو می‌شوید: مردی که استاد خلق محبوب‌ترین و معصوم‌ترین شخصیت‌هاست، همزمان، به شکل وسواس‌گونه‌ای در حال ساختن یک کهن‌الگوی سینمایی ترسناک است: مرد عاشقی که عشقش، مثل یک ویروس جهش‌یافته، زندگی زنی را که دوستش دارد به تباهی مطلق می‌کشاند.

این یک اتفاق نیست؛ یک پروژه هنری حساب‌شده است. شکیبا با هوشمندی از آن «اعتبار همدلی» که از نقش‌های کمدی‌اش به دست آورده، استفاده می‌کند تا سقوط شخصیت‌های تراژیکش را برای ما دردناک‌تر کند.

ماجرا این نیست که یک آدم بد را روی پرده ببینیم؛ ماجرا این است که شاهد تبدیل شدن «حبیب» به یک هیولا هستیم و این، قلبمان را به درد می‌آورد.

۱. شبی که ماه کامل شد

هوتن شکیبا و الناز شاکردوست در شبی که ماه کامل شد
هوتن شکیبا و الناز شاکردوست در شبی که ماه کامل شد

نقطه اوج این تراژدی، بی‌تردید فیلم شبی که ماه کامل شد به کارگردانی نرگس آبیار است. هوتن شکیبا در نقش عبدالحمید ریگی، یک جوان عاشق‌پیشه و شاعر ظاهر می‌شود که در نگاه اول، دل فائزه (با بازی درخشان الناز شاکردوست) را می‌رباید. همه چیز رؤیایی است تا زمانی که پای ایدئولوژی و تعصب کورکورانه خانوادگی به میان می‌آید. عشق عبدالحمید به فائزه واقعی است، اما زورش به عشق و ارادتش به برادر تروریستش، عبدالمالک نمی‌رسد.

هنرنمایی شکیبا در به تصویر کشیدن این استحاله، مو به تن آدم سیخ می‌کند. او به تدریج از یک عاشق مهربان به یک قصاب بی‌رحم تبدیل می‌شود. آن صدای نرم و عاشقانه ابتدای فیلم، جای خود را به نگاهی سرد و خالی از احساس می‌دهد. نقطه پایانی این تراژدی، جایی است که عبدالحمید، مردی که روزی برای فائزه شعر می‌سرود، در صحنه‌ای که به شکلی وحشتناک صمیمی و خانوادگی است، همسرش را به قتل می‌رساند. شکیبا برای این نقش سیمرغ بلورین گرفت و به همه ثابت کرد که می‌تواند عشق را به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن نابود کند.

۲. ابلق: سکوت و ویرانی

هوتن شکبیا و الناز شاکردوست در ابلق
هوتن شکبیا و الناز شاکردوست در ابلق

در دومین همکاری با نرگس آبیار و الناز شاکردوست، شکیبا در فیلم ابلق نقش علی را بازی می‌کند؛ یک شوهر غیرتی از طبقه کارگر که ظاهراً عاشق همسرش، راحله (الناز شاکردوست) است. اینجا خبری از ایدئولوژی‌های رادیکال نیست؛ دشمن، بسیار خانگی‌تر و موذی‌تر است: مردسالاری و ترس از بی‌آبرویی. وقتی راحله مورد آزار جنسی از سوی باجناق قدرتمندشان، جلال (بهرام رادان)، قرار می‌گیرد، علی به جای حمایت از همسرش، او را وادار به سکوت می‌کند.

عشق علی واقعی است، اما ضعیف‌تر از وفاداری‌اش به قوانین نانوشته مردانه جامعه‌اش است. او یک شرور کلاسیک نیست؛ او یک مرد معمولی و ترسوست که انفعال و سکوتش، زندگی همسرش را به جهنم تبدیل می‌کند. این نقش، شکل روزمره‌تر و شاید به همین دلیل، ترسناک‌تری از شکست یک مرد عاشق را به نمایش می‌گذارد؛ مردی که عشقش در برابر فشار اجتماعی، له می‌شود و شریک زندگی‌اش را «بدبخت» می‌کند.

۳. رهایم کن: عشق و مسابقه برادركشی

هوتن شکبیا و هدی زین العابدین در رهایم کن
هوتن شکبیا و هدی زین العابدین در رهایم کن

در سریال رهایم کن، شکیبا وارد یک میدان نبرد جدید می‌شود: مثلث عشقی خانوادگی. او در نقش هاتف، برادر کوچک و سرکش، ظاهر می‌شود که از فرنگ برگشته و به مارال (هدی زین‌العابدین)، پرستاری که برادر بزرگترش حاتم (محسن تنابنده) به او دل بسته، عاشق می‌شود. عشق هاتف، یک نیروی محرک خودخواهانه و ویرانگر است.

در اینجا، خودِ عشق به یک سلاح تبدیل می‌شود. مارال ناخواسته به جایزه‌ای در یک رقابت تلخ بین دو برادر تبدیل می‌شود و هرچه این نبرد شدیدتر می‌شود، قدرت انتخاب او کمتر می‌شود. شکیبا شخصیتی جذاب، بی‌پروا و خطرناک را خلق می‌کند که عشقش همزمان یک شور واقعی و یک دهن‌کجی به اقتدار برادرش است. در نهایت، این پیگیری عاشقانه، معشوق را به قربانی اصلی یک جنگ خانوادگی تبدیل می‌کند.

۴. تاسیان: وقتی تاریخ، قاتلِ عشق می‌شود

هوتن شکبیا و مهسا حجازی در تاسیان
هوتن شکبیا و مهسا حجازی در تاسیان

در سریال تاسیان، با بیرونی‌ترین و شاید جبرگرایانه‌ترین منبع ویرانی روبرو هستیم: تاریخ. داستان در آستانه انقلاب ۵۷ می‌گذرد و قصه عشق میان خسرو (هوتن شکیبا)، یک مأمور ساواک، و شیرین (مهسا حجازی)، یک دانشجوی مبارز را روایت می‌کند. عنوان سریال که در زبان گیلکی به معنای «اندوه عمیق» است، از همان اول کار را تمام می‌کند.

عشق خسرو از همان ابتدا محکوم به فناست. شغل او، او را در تضادی آشتی‌ناپذیر با دنیای معشوقش قرار می‌دهد. هر قدمی که برای ابراز عشق برمی‌دارد، همزمان یک خیانت و یک تهدید است. اینجا تراژدی نه از ضعف شخصی، که از ناممکن بودنِ خودِ این پیوند در بستر خروشان تاریخ نشأت می‌گیرد. عشق آنها زیر چرخ‌دنده‌های تاریخ له می‌شود و این، شاید غم‌انگیزترین نوع ویرانی باشد.

۵. سووشون: این بار ویرانی از آستینِ برادر بیرون می‌آید

هوتن شکبیا، میلاد کی مرام و بهنوش طباطبایی در سووشون
هوتن شکبیا، میلاد کی مرام و بهنوش طباطبایی در سووشون

انگار که نابود کردن زندگی معشوق و همسر کافی نبود، هوتن شکیبا و نرگس آبیار در سومین همکاری خود، تصمیم گرفتند این مضمون ویرانگر را یک پله تکامل دهند و به حوزه خانواده بکشانند. در سریال مهم و پرستاره سووشون، اقتباسی از رمان سترگ سیمین دانشور، شکیبا در نقش «ملک سهراب» ظاهر می‌شود. اما نکته کلیدی اینجاست: او این بار نه عاشق، بلکه «برادر» قهرمان زن داستان، زری (با بازی بهنوش طباطبایی) است.

این یک انتخاب هوشمندانه و البته ترسناک است. آبیار و شکیبا با این کار، منبع رنج زن را از حوزه خصوصی و رمانتیک (شوهر) به حوزه خانوادگی و سیاسی (برادر) منتقل می‌کنند. انگار می‌خواهند بگویند ویرانی فقط از سمت عشق نمی‌آید؛ گاهی اوقات خیانت از نزدیک‌ترین پیوند خونی جوانه می‌زند. رنجی که بر زری تحمیل می‌شود، دیگر ریشه در ضعف یک عاشق یا تعصب یک شوهر ندارد؛ بلکه احتمالاً از دل بازی‌های سیاسی، منفعت‌طلبی و خیانت خانوادگی در یک بستر تاریخی آشفته بیرون می‌آید. این نقش نشان می‌دهد که پروژه هنری شکیبا در کالبدشکافی مردانگی تحت فشار، چقدر عمیق و گسترده است؛ او حالا نه فقط عشق، که هر نوع پیوند مردانه‌ای را به یک کاتالیزور بالقوه برای رنج زنان تبدیل می‌کند.

چرا ما عاشق این هیولای دوست‌داشتنی هستیم؟

هوتن شکیبا فقط یک بازیگر توانا نیست؛ او یک روانکاو بی‌باک است که پیچیده‌ترین و تاریک‌ترین وجوه مردانگی و عشق را روی پرده کالبدشکافی می‌کند. او با تکیه بر پیشینه قدرتمند تئاتری و تسلط بی‌نظیرش بر صدا و بدن، ما را وادار به همدلی با شخصیت‌هایی می‌کند که در دنیای واقعی شاید از آنها فرار کنیم.

هوتن شکیبا هیولای دوست داشتنی
هوتن شکیبا هیولای دوست داشتنی

او به ما نشان می‌دهد که هیولاها از ناکجاآباد نمی‌آیند؛ آنها از دلِ همین مردهای خوبی که می‌شناسیم و شاید زمانی دوستشان داشتیم، متولد می‌شوند. همین توانایی در به چالش کشیدن مخاطب و مواجه کردن ما با این حقیقت تلخ است که هنر او را ضروری و فراموش‌نشدنی می‌کند.

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

نظر خود را برای "تیرداد نامه" بنویسید