نادرشاه افشار، یکی از بزرگترین فاتحان تاریخ ایران و بنیانگذار سلسله افشاریه، شخصیتی پیچیده و تأثیرگذار است که میراثی دوگانه از خود به جای گذاشته است. او که از خانوادهای ساده و کوچنشین از قبیله ترکمن افشار در خراسان برخاست، با نبوغ نظامی خیرهکننده خود توانست ایران را از آشوب و تجزیه نجات دهد و به اوج قدرت برساند.
نادرشاه که در ابتدا با نام نادرقلی شناخته میشد، زندگی پرفراز و نشیبی را تجربه کرد؛ از چوپانی و جمعآوری هیزم در نوجوانی تا اسارت به دست ازبکها و سپس پیوستن به ارتش شاه طهماسب دوم صفوی. او با شکست دادن افغانهای هوتکی که اصفهان را اشغال کرده بودند، به سرعت قدرت گرفت و در نهایت با خلع آخرین بازماندگان صفوی، در سال ۱۷۳۶ در قورلتای مغان خود را شاه ایران نامید و سلسله افشاریه را بنیان نهاد.
دوران حکومت او با فتوحات بزرگ و اصلاحات گسترده همراه بود. او با الگوبرداری از فاتحانی چون تیمور و چنگیز، امپراتوری وسیعی ساخت که از رود سند در شرق تا قفقاز در غرب امتداد داشت. برجستهترین اقدام نظامی او، حمله به هندوستان در سال ۱۷۳۹ بود که با غارت دهلی و به دست آوردن گنجینههای افسانهای مانند تخت طاووس و الماسهای کوه نور و دریای نور همراه شد. او همچنین ارتش را مدرنسازی کرد، ناوگان دریایی قدرتمندی در خلیج فارس ایجاد نمود و سیاستهای مذهبی جدیدی را برای نزدیک کردن شیعه و سنی اتخاذ کرد. با این حال، این دستاوردهای بزرگ با استبداد، خشونت بیرحمانه و مالیاتهای سنگین همراه بود که در نهایت زمینه سقوط او را فراهم کرد.
ماجرای مرگ نادرشاه: پایانی خونین برای فاتح بزرگ
سرنوشت نادرشاه افشار به همان اندازه که صعودش به قدرت شگفتانگیز بود، پایانی تراژیک و خونین داشت. در سالهای پایانی حکومت، شخصیت نادر به شدت دگرگون شد. او که زمانی نماد اراده و قدرت بود، به فردی بدگمان، پارانوئید و بینهایت ظالم تبدیل شد. نقطه عطف این دگرگونی، سوءقصدی بود که در سال ۱۷۴۱ در جنگلهای مازندران به جان او شد. نادر به اشتباه پسر و جانشین خود، رضاقلی میرزا، را به دست داشتن در این توطئه متهم کرد و دستور به کور کردن او داد. این اقدام نه تنها او را از جانشینی شایسته محروم کرد، بلکه تأثیری ویرانگر بر روحیه خود او گذاشت و جنون و بیرحمیاش را تشدید کرد.
برای تأمین هزینههای جنگهای بیپایان، نادر مالیاتهای کمرشکنی بر مردم تحمیل کرد که این امر منجر به شورشهای گسترده در سراسر امپراتوری شد. او این شورشها را با خشونت وصفناپذیری سرکوب میکرد و دستور به ساختن کلهمنارهها از جمجمه شورشیان میداد. این ظلم و ستم، نارضایتی را حتی به نزدیکترین فرماندهان و افسرانش نیز کشاند. در سال ۱۷۴۷، زمانی که نادر برای سرکوب شورش کردهای خبوشان به قوچان در خراسان رفته بود، توطئهای برای قتل او توسط جمعی از سران قبایل افشار و قاجار شکل گرفت. رهبران این توطئه، محمدقلی خان افشار، کاپیتان گارد سلطنتی، و صالح خان قرقلوی افشار، رئیس خدمه دربار بودند. آنها از ترس اینکه خود قربانی بعدی خشم و سوءظن شاه شوند، تصمیم به قتل او گرفتند.
در شب ۲۰ ژوئن ۱۷۴۷، حدود ۱۵ نفر از توطئهگران به رهبری صالح خان و محمدقلی خان، به چادر خوابگاه نادر هجوم بردند. نادرشاه با صدای مهاجمان از خواب بیدار شد و با شمشیر خود به دفاع پرداخت و حتی موفق شد دو نفر از آنها را بکشد. اما در نهایت، در تاریکی چادر غافلگیر شد و با ضربات شمشیر صالح خان و محمدقلی خان از پای درآمد و سرش از تن جدا شد.
مرگ او به همان سرعتی که امپراتوریاش را ساخته بود، منجر به فروپاشی آن شد. با قتل نادر، ایران بار دیگر درگیر جنگ داخلی پنج سالهای شد و امپراتوری قدرتمندش میان فرماندهانش تجزیه گردید. این پایانی تلخ برای مردی بود که ایران را از حضیض ذلت به اوج قدرت رسانده بود، اما در نهایت قربانی استبداد و جنون خود شد.
| سال | رویداد کلیدی | نتیجه |
|---|---|---|
| ۱۷۲۹ | نبرد دامغان و مروچخورت | شکست کامل افغانها و بازپسگیری اصفهان |
| ۱۷۳۳ | نبرد کرکوک و بغداد | پیروزی بزرگ بر امپراتوری عثمانی و بازگرداندن مرزهای غربی |
| ۱۷۳۵ | نبرد یغوارد | بازپسگیری کامل ارمنستان و گرجستان از عثمانی |
| ۱۷۳۹ | نبرد کرنال و غارت دهلی | کسب غنایم عظیم، گسترش امپراتوری به هندوستان و لغو سه ساله مالیات در ایران |
| ۱۷۴۰ | فتح خیوه و بخارا | تثبیت کنترل ایران بر آسیای مرکزی |
| ۱۷۴۵ | نبرد قارص | کسب پیروزی نهایی و قاطع بر امپراتوری عثمانی |
تأثیرات نادرشاه بر تاریخ ایران بسیار عمیق و دوگانه است. از یک سو، او به عنوان یک قهرمان ملی و “شمشیر ایران” ستایش میشود که کشور را متحد کرد، استقلال آن را بازگرداند و تمامیت ارضی آن را در برابر دشمنان قدرتمندی چون عثمانی و روسیه حفظ نمود. او مشهد را به شهری شکوفا و مرکز تجارت تبدیل کرد و قدرت نظامی ایران را به سطحی رساند که تا قرنها بیسابقه بود.
اما از سوی دیگر، میراث او با خشونت، استبداد و نابودی اقتصادی گره خورده است. جنگهای مداوم و مالیاتهای سنگین، کشور را به ورطه فقر کشاند و حکومت وحشت او دهها هزار نفر را به کام مرگ فرستاد. حمله او به هندوستان، هرچند غنایم زیادی به همراه داشت، اما ضعف امپراتوری مغول را آشکار ساخت و به طور غیرمستقیم راه را برای نفوذ و استعمار بریتانیا هموار کرد. فروپاشی سریع امپراتوریاش پس از مرگ نشان داد که ساختار قدرت او بیش از حد به شخصیت خودش متکی بود و نتوانست پایدار بماند.
در نهایت، نادرشاه نمادی از یک نابغه نظامی است که توانست ایران را نجات دهد، اما حکومت او درسی تاریخی در مورد لزوم تعادل میان قدرت، عدالت و ثبات ارائه میدهد.




